اتاق زیرشیروانی مملو از بوی ناخوشایند اعضای اصلی حزب محافظهکار بود. قطرات عرق روی گردن گَوین ویلیامسون، وزیر دفاع بریتانیا، میدرخشید. پشت لب اندرو بریجن، یکی از نمایندگان حزب محافظهکار در پارلمان، برق میزد و سر بی موی ایان دانکِن اسمیت، وزیر اسبق کابینه بریتانیا از حزب محافظه کار، مثل سر طاس خورشید در دنیای تِلِه تابی -یک برنامه کودکان در تلویزیون بریتانیا- میدرخشید.
این حزب محافظهکار در تلاش برای بقایی بود که تا حد ابتداییترین غرایزش اُفت کرده بود. اوضاع بسیار جدی بود. حزب محافظهکار مصمم بود زنده بماند، پس همه چیز دیگر باید میمرد. اگر وقاحت یک خوراک لذیذ است، این نوع آن چنان قوی و غلیظ بود که تنها باید در پایان یک ضیافت بزرگ در قاشقهای بسیار کوچک سرو میشد.
استیو بِیکِر، نماینده پارلمان از حزب محافظهکار، آنجا بود. او چندی پیش از آن مشتش را علیه «احمقها، اراذل و بزدلها» - اشارهای به ادبیات شکسپیر- که به پیشنویس توافق برگزیت «ترزا می» رای دادند، روی میز کوبیده بود و گفته بود که ترجیح میدهد «پارلمان را درهم کوبیده به رودخانه بیندازد» تا آن که به این موافقتنامه رای مثبت بدهد.
یکی از آن «بزدل»ها که به آن رای مثبت داد، البته، بوریس جانسون بود. او همچنان خواهان ترک اتحادیه اروپا با یک توافق است. هرکه کمابیش با واقعیت آشنا باشد، میداند توافقی که از تصویب پارلمان بگذرد، نمیتواند از بروکسل اقتباس شده باشد. اگر چنین توافقی وجود میداشت، ترزا می از آن برای نجات آبرو و شغلش استفاده میکرد.
چنین توافقی وجود ندارد که استیو بیکر به آن رای دهد؛ و استیو بیکر حاضر بود به طور کامل از کارزار «یک بزدل برای رهبری» حمایت کند.
لیز تراس، وزیر خزانه داری بریتانیا، هم بعد از صبح ناخوشایندش در برنامه «تو دِی» -برنامه تحلیل اخبار رادیوی چهار بریتانیا- در صحنه بود زیرا آن «بزدل» کارزار، «بزدلی برای رهبری» شجاعت آن را در خود نیافته بود که خودش در برنامه شرکت کند، و این وظیفه به تراس واگذار شده بود بود تا از سابقه شرم آور زندگی سیاسی، حرفهای و خصوصی بوریس جانسون دفاع کند.
خاطرم هست سه سال پیش در ضیافتی با لیز بر سر میز شام نشسته بودم. او البته طرفدار ادامه عضویت بریتانیا در اتحادیه اروپا بود. نظر او در آن هنگام این بود که طرفداران اتحادیه اروپا با اکثریت ۶۰ درصد در همهپرسی پیروز خواهند شد. حالا، او در رادیو، از کسی دفاع میکرد که قابل دفاع نیست. از تراس در مورد اظهارات دو سال پیش جانسون در مقابل کمیته ویژه پارلمانی در مورد نازنین زاغری رتکلیف سوال شد که در آن آقای جانسون گفته بود او در ایران به خبرنگاران آموزش میداده است. این اظهارات نادرست منجر به آن شد که مقامات ایران حکم حبس نازنین را تمدید کنند.
نظر تراس این بود که حتی مطرح کردن این موضوع به منزله توجیه عمل حکومت ایران یعنی مسئول اصلی بازداشت نازنین زاغری رتکلیف است. کمی بعد تراس در برنامه «پالیتیکس لایو» تلویزیون بیبیسی از همکاران پارلمانیاش که خبرنگار «اسکای نیوز» را به خاطر سوال از بوریس جانسون مسخره کردند، دفاع کرد.
البته وقتی «جادوگر اعظم» -اشارهای به رهبر گروه ضد سیاهان کو کلاکس کلان و در اینجا بوریس جانسون- ظاهر شد، چیزی برای گفتن وجود نداشت، اما این واقعیت هم آنها را متوقف نمیکند.
تنها چیزی که میتوان درباره سخنرانی او گفت این است که بسیار بد بود. بوریس جانسون بهترین رفتار ممکن را ارائه داد، اما رفتار بد تنها رفتاری است که دارد.
دقیقا چه برنامهای ارائه داد؟ چیزهایی درباره «سرمایهگذاری روی ساختارهایی که این کشور سخت به آن نیازمند است». تنها سابقه او در ساختارها، یک لوکوموتیو برقی بیاستفاده در شرق پایتخت است که به گزارش اخیر سازمان ترابری لندن تنها شش نفر از آن استفاده میکنند. در حال حاضر، شبها در این لوکوموتیو مشروبات الکلی سرو میشود تا شاید خرج خودش را در بیاورد.
در ضمن، اتوبوسهای بدون پنجره دارای سونا هم در کارنامه او هستند. تصمیم او برای انتصاب خودش به مدیریت طرح موسوم به «شرکت توسعه میراث لندن» و نظارت مستقیماش به قرارداد زشت استادیوم المپیک با باشگاه فوتبال «وست هَم یونایتد»، یک شکست کامل بود. این تنها جنبه طرح «لندن ۲۰۱۲» بود که او بر آن کنترل اجرایی داشت.
بوریس جانسون گفت: «لیدز بزرگترین شهر اروپایی است که مترو ندارد». اگر کسی در محور یکصد و شصت کیلومتری این شهر تصور میکند نخست وزیر جانسون در این شهر مترو خواهد ساخت، باید بگویم چند عضو حزب محافظه کار را میشناسم که حاضرند روی عملی نشدن این طرح شرط ببندند.
درمیان سخنرانی بوریس جانسون، صدای یک معترض به برگزیت از میان پنجره باز شنیده میشد که با صدای بلند و هر دقیقه علیه او شعارهای مستهجن میداد. این، اعتماد به نفس جانسون را خدشه دار کرد. بدون تردید کاری بچگانه بود. سیاست باید در جایگاهی رفیعتر از این عرضه شود، اما در عین حال، هدف آن مردی بود که بیش از هرکس ملت بریتانیا را به این موقعیت نفرت انگیز کشانده است.
این عمل فضای حاکم بر مصاحبه تلویزیونی بوریس جانسون را مختل کرد. فریادهایی که از خارج شنیده میشد، این مصاحبه را به یک مزاح تبدیل کرد. یک فحاشی توام با مزاح که همه چیز را با خود به پائین کشید.
جانسون با اشاره به «کنترل شورشهای لندن» سابقه خودش را ستود. او آن شورشهای لندن را با خودداری از بازگشت از تعطیلاتش در کناره صحرای آریزونا در آمریکا «کنترل» کرد. و بالاخره پس از روزها که ماجرا به پایان رسیده بود، در بازگشت از سفر، با تمسخر قربانیان شورش در خیابانهای «بَتِرسی» لندن مواجه شد.
هرگز او را جدی نگرفتند و اکنون بیش از پیش جدی گرفته نخواهد شد.
بوریس جانسون، در پایان مصاحبه مطبوعاتیاش، به خبرنگاران اجازه شش سوال داد. وقتی گزارشگر تلویزیون «اسکای» از او درمورد مقالهاش که در آن زنان مسلمان محجبه را به صندوقهای پست تشبیه کرده بود سئوال کرد، با هو و تمسخر نمایندگان پارلمان در اتاق روبرو شد.
در میان آنها، «ریشی سوناک» نماینده جوان پارلمان از محله «ریچموند» بود. او یکی از بااستعدادترین اعضای حزب محافظهکار است که خود را وقف زندگی جدیدش در این کشور هرج و مرج زده کرده و آزادی مطبوعات را نادیده میگیرد.
جانسون به بازگشت به ارزشهای «محافظهکار یک ملیتی و لیبرال» اشاره کرد؛ ارزشهایی که از مرکز در انتخابات پیروز میشود؛ ارزشهایی که سه سال پیش توسط مردی به نام «دیوید کامرون» اکثریت را نصیب حزب محافظهکار کرد که بوریس جانسون نابودش کند.
بوریس جانسون در این نابودی تنها نبود. جِیکوب ریس ماگ و برنارد جِنکینز دو نماینده پارلمان که هیچ اهمیتی برای «ارزشهای یک ملیتی محافظهکار» قائل نیستند هم در این کار سهیم بودند. آنها آنچه را میخواستهاند، به دست آوردهاند، اما به هرحال در صف تشویق کنندگان در جریان مصاحبه حاضر بودند.
تنها یک نکته در اینجا مطرح است. تنها بوریس جانسون است که میتواند رای دهندگانی را که خودش به آغوش «نایجل فاراژ»، رهبر جنبش برگزیت هول داده، بازگرداند. او خود کشور را به یک بیماری مقاربتی مبتلا کرده و حال میگوید داروی درمان آن بیماری در اختیار اوست.
آیا او موثر واقع خواهد شد؟ از آینده دور کسی خبر ندارد اما در آینده نزدیک، افق روشن است. این دنیای پس از رسوایی است که ناجی خود را یافته است.
© The Independent